اتنا

سالاری

اتنا

سالاری

دوستی های قبل ازدواج, عشق قبل ازدواج, رابطه قبل ازدواج, خوشبختی, زندگی شیرین و ...




یکی از انگیزه های مهم برای ایجاد رابطه با جنس مخالف، پاسخگویی به نیازهای روانی، عاطفی و غریزی است. یعنی ساختار وجودی انسان به گونه ایه که جوان در مقطعی، بطور جدی احساس میکنه تلاطم و التهاب درونیش تنها با گفتگو، معاشرت ، همنشینی وایجاد رابطه با جنس مخالفش آروم میگیره.و بنا به دستور شرع مقدس پاسخگویی به نیازهای عاطفی و غریزی و تمایل و گرایش درونی به جنس مخالف تنها و تنها باید با ازدواج تامین شه و بدون عقد قرار داد بین دختر و پسر و جاری شدن سیغه ی عقد، هر گونه ارتباط جدی و انس و صمیمیت و معاشرت نادرست و گناه طلقی میشه، بنا بر این دختر و پسر میتونن بعد از بلوغ عقلی و جسمی و کسب آگاهی های لازم، به شرط یافتن یار موافق و مناسب برای تامین این نیازها از یک طرف و آلوده نشدن به گناه از طرف دیگر ازدواج کنن !
پیامد های منفی این رابطه ها :

1. جاذبه های مانع شناخت :

وقتی شما در مسیر تاریکی حرکت میکنین، برای اینکه  زمین نخورین یا به بیراهه نرین نیازمند نور و چراغ هستین،مثلا چراغ قوه ای میگیرید دستتون و حرکت میکنید، روشنه که هرچی نور این چراغ بیشتر باشه حرکت شما مطمئن تره هم پیش پاتون روشنه هم مسیر بیشتری رو میبینید
حالا هر عاملی که نور این چراغ رو کم کنه حرکت شما رو با خطر بیشتر مواجه میکنه درسته ؟
حالا اگر شما میخواید در مورد دختری یا پسری شناخت پیدا کنید که بفهمید ایا این فرد مناسب برای زندگی و ازدواج هست تناسبی با من داره یا نه آیا میتونم باهاش زندگی گرم و صمیمانه ای داشته باشم، نیاز به تفکر و تعقل زیـــاد دارید و نور عقلتون باید به قدری زیاد باشه که زوایای پنهان و آشکار رو شناسای کنه و از رفتارهای ظاهری و نیت های درونی طرف مقابل با خبر بشه.
حتما قبول دارید که شناخت یک انسان از شناخت اشیاء سخت تره و دید و بصیرت بیشتری میخواد در این شرایط باید خیلی مراقب باشیدکه چیزی نور عقلتون رو ضعیف نکنه و مانع و حجابی برای دیدن چیزی که باید ببینید نشه، هر عاملی که مانع تفکر و تعقل جدی در شما بشه زندگیه شما رو دستخوش ناگواری ها و سختی های فراوانی میکنه و پشیمونی های عمیقی در پی داره.
اما چه چیزی مانع تعقل و در نهایت شناخت درست و دقیق یک نفر میشه ؟ چیه که نور عقل آدم رو در این شرایط ضعیف و کور میکنه ؟
واقعیت اینه که خدای مهربون بین دو جنس مخالف جاذبه های قرار داده ، جاذبه و گرایش جدی و انکار ناپذیر، این تمایل و گرایش چیزی نیست که بخوایم واسه همدگیه اثباتش کنیم یا براش دلیل و مدرک بیاریم همه ما این جاذبه رو حس کردیم. و البته این جاذبه از جمله الطاف و موهبتهای الهیه و هرگز نباید اون رو نقطه ضعفی برای خودمون بدونیم، تمایل به ازدواج زندگی مشترک به میزان چشمگیر به همین جاذبه وابسته است.

این جاذبه و تمایلا در جوانی به اوج خودش میرسه، تا جای که گاهی دختر و پسر رو بعد از مدتی ارتباط به جایی میرسونه که میگن "من به شدت به اون وابسته شدم"،"زندگی بدون اون برام پوچ و بی معناست"، "اونو از ته قلب دوست دارم و وقتی نیست بی تاب و بی خوابم".

متاسفانه این جاذبه های انکار ناشدنی بیشترین اثر منفی رو بر قدرت تفکر و تعقل میزاره و هرچی این رابطه جدی تر و طولانی تر باشه قدرت دید کمتر میشه بطوری که امکان داره دید عقل کاملا کور بشه، تا جایی که وقتی به دختر خانمی میگی "اون پسری که باهاش دوستی این عیب آشکار و برجسته رو داره" یا اصلا ب چشمش نمیاد و انکار میکنه یا با دیده اغماض نگاه میکنه که "مسئله ی مهمی نیست، به این شدت هم که میگید نیست ... انشالله درست میشه  به مرور زمان درست میشه."
وقتی به پسری عیب روشن و بزرگ دختری رو میگی، جبهه میگیره و حتی گاهی با پرخاش شما رو متهم به بدبینی میکنه .
در حقیقت جاذبه ها و تمایلات و هیجانات و عواطف این جوون را به نقطه ای میرسونه که ضعف های بزرگ رو یا کوچیک و قابل گذشت میبینه یا اصلا ضعف نمیدونه .
اگر شما عقیده دارین که برای شناخت بیشتر همسر آیندتون، با این دختر یا پسر (چند هفته ای، چند ماهی) دوست باشین تا توی این رفت و آمدا و صحبتا بشناسیدش، مطمئن باشید اصلا همچین اتفاقی نمیفته بلکه ارتباط شما بیشتر شناخت واهمی میده و شما رو به اشتباه میندازه. در حقیقت شما اول رابطه ای رو بوجود میارید، هیجانات و عواطف رو تحریک میکنید و در نتیجه گسترش این رابطه اون رو به اوج میرسونین و بعد در چنین شرایطی میخواید عقلا بررسی کنین که اون فرد مناسبی برای ازدواج هست یا نه!! در این زمان دچار چنان تعلق خاطر و وابستگی عاطفی شدیدی میشید که دیگه نمیتونید درست فکر کنید.
دقت کنید با شما که عقیده دارین باید اول طرفتون رو خوب بشناسید و بعد ازدواج کنید صد در صد موافقم و شما رو به سبب داشتن این باور درست تحسین میکنم ، اما به همین شدت هم میگم که دوستی قبل از ازدواج به واسطه همین جاذبه های کور کننده هرگز روش درستی برای شناخت نیست و ابدا نمیشه بهش اعتماد کرد. اگر شما به کسی بگید از این فروشگاه با چشم بسته یه لباس با کیفیت عالی انتخاب کن ، چقدر احتمال میدید انتخاب شایسته ای داشته باشه ؟

2.در دوستی ها رفتار تصنعی است :

بیشتر آدما براشون مهمه که دیگران در موردشون چه نظر و قضاوتی دارن و به همین دلیل سعی میکنن در نگاه و نظر دیگران خوب جلوه کنن.برای همین گاهی رفتار های ما در خلوتهامون با نوع رفتاری که در بیرون داریم و میشناسنمون خیلی فرق داره.مثالشم که روشنه دیگه توی خونه مثلا بدکلامه اما بیرون ...
این تمایل به نشان دادن به رفتارها و گفتارهای خوب در مورد کسایی که نظرشون برامون مهمه یا دوسشون داریم خیلی پر رنگ تره.
وقتی دختری با پسری دوسته این تمایل به خوب جلوه کردن به اوج خودش میرسه، دختر و پسر ناخودآگاهانه میخوان یه جوری رفتار کنن که توی نظر طرفشون با عاطفه ، مهربون ، وفادار ، جذاب ، دوست داشتنی ، توانمند،مسئولیت پذیر ، سخاوتمند و فوقالعاده باشن، در حقیقت هر کدوم رفتاری رو پیش میگیرن که از نظر دیگری مورد تاید باشه.
خنده دار (شاید هم تاسف آور) اینجاست که همین دختر و پسری که با هم دوستن، میخوان ار تماشای همین رفتارهای غیر واقعی،مجازی و تصنعی، پی به شخصیت واقعی طرف مقابل ببرن. اصلا چنین چیزی امکان پذیره ؟

_مثال :
پسری با دوست دخترش میره پیتزا فروشی (ظاهرا پیتزا یکی از ارکان دوستی هاست!) و دور یک میز مقابل هم میشینن.
دختر سرش رو اینطرف اونطرف میچرخونه،مثل اینکه دنبال چیزی میگرده.
پسر : دنبال چیزی میگردی ؟ چیزی میخوای ؟
دختر : سس قرمز نیست ؟
پسر یکباره بلند میشه و از آقای که پشت پیشخوان مغازه ایستاده سس میگیره و میزاره جلوی دوست دخترش.
پسر : چیز دیگه ای نمیخوای ؟
دختر تشکر میکنه و وقتی داره اولین تیکه پیتزاشو میخوره با نگاهی سرشار از مهر دوست پسرش رو نگاه میکنه و به فکر میره :"چقدر مهربان! چقدر در خدمت ! هنوز من نگفته و نخواسته از جا مپره و ..!"
این دختر غافل از اینکه این همون پسریه که صبح وقتی مادرش میگه برو نون تازه بگیر، روی تخت غلت میزنه میگه "حس اش نیست، حالشو ندارم."
این همون پسریه که از قبول هر مسئولیتی در خونه شانه خالی میکنه و تختش رو هم مامانش مرتب میکنه.
این همان پسر جوان خدوم و مهربان است !!
_دست پسر به جای میخوره و یکم زخم میشه. دختر چشماش رو از سر ترحم میبنده و در نهایت عاطفه میگه :"الهی بمیرم، میسوزه؟"
و فوری دستمال از کیفش در میاره و میگه : "عزیزم اینو بزار روی دستت"
پسر که از این عاطفه به ذوق اومده برای جلب عاطفه و کلام عاشقانه بیشتر طوری دندوناشو به هم فشار میده که انگار زخم شمشیر خورده و داره تحملش میکنه.
دختر : بمیرم ، میسوزه ؟ آره ؟ من باعث شدم ؟ ببخشید. رفتی برا من سس بیاری اینطوری شد؟
پسر حس خوبی داره و آرزو میکنه کاش تیر خورده بود و الان تو کما بود چـــه دختــــر مهربانی !!!

این پسر قافل از اینه  که این همون دختریه که وقتی مادرش صداش میزهد تا در چیدن میز شام کمکش کنه ، از اتاقش در نهایت بی ادبی داد میزنه : "مگه نمیبینی دارم با تلفن حرف میزنم ؟"

ممکنه  کسانی ادعا کنن اگه با دختری یا پسری ، شش ماه ، یک سال بری بیای آروم آرو رفتار واقعیش بروز میکنه و میشه اونو شناخت، یعنی هرچی رابطه طولانی تر بشه رفتارهای واقعی آشکار ترمیشه و رفتارهای تصنعی مال روزای اوله.
در صورتی که اینطوری نیست، تا زمانی که من به جلب تایید و تحسین و نظر موافق طرف مقابم نیاز دارم، چه برای ادامه ی دوستی چه برای ازدواج، رفتار های تصنعی منم پس ادامه داره.
پس یادتون باشه در هنگام دوستی ها معمولا مودب تر مرتب تر معطر تر فداکار تر و با سخاوت تر شوخ طبع تر و غالبا این دختر پسرا توی خونه متفاوت ترن تا توی کافی شاپ.
دقت کنید از رفتار های غیر واقعی و مجازی هیچ وقت نمیشه از یه نفر شناخت واقعی پیدا کرد.

3.پیشنهاد دوستی نشانه ی عقیده ای نادرست.

شما چرا ازدواج میکنید ؟ چون همه ازدواج میکنن ؟ چون از تنهایی در بیاید ؟ازدواج میکنید صرفا برای اینکه به قرایض جنسی خودتون پاسخ بدید ؟به خاطر حرف  مردم ازدواج میکنید ؟ یا عقیده دارید که این شتریه که دره خونه هر کسی میخوابه و شما هم ...
قطعا هیچ کدوم از اینا تنهای نمیتونه دلیل قانع کننده ای باشه واسه ازدواج. باید پشت سر قصد و نیت از ازدواج هر کس علت و دلیل محکمی باشه که واسه شروع و ادامه زندگی مشترک انگیزه جدی قوی و مهکمی بده. اگر من و شما برای ازدواجمون دلایل محکمی نداشته باشیم، تحمل سختی های اون خیلی مشکل میشه و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید به فکر طلاق میفتید.
ما باید قبل از اینکه قصدمون از ازدواج را در خودمون جستو جو کنیم، قصدمون از زندگی کردن رو پیدا کنیم. اصلا چرا در این دنیا هستیم ؟ قصد حضور ما در هستی چیه ؟ تولد تا مرگ دنبال چی هستیم ؟خوردن ؟ خوابیدن ؟ لذت بردن ؟ثروت ؟ قدرت ؟ شهوت ؟ و ...؟!
آیا هیچ کسی بهتر از کسی که ما رو خلق کرده میتونه پاسخ گوی علت حضور ما در این هستی باشه؟ همونطور که تولید کننده ایی که وسیله ای رو تولید میکنه بهتر از همه میتونه بگه این چیه و برای چی تولید شده.
در یک کلام هدف از خلقت ما در هستی تنها یک چیز است و بس :
"رشد و کمال از طریق بندگی خدا"
ما اومدیم که با رفتار های عاقلانه و عمل به احکام خداوند و حرکت طبق طرح و نقشه ی پروردگارمون ، مسیر رشد و کمال رو طی کنیم و پیمودن و جست و جوی کردن هر هدف دیگه ای که توی این راستا نباشه قطعا بی راهه ای است که قدم گذاشتن در اون پشیمانی جدی راو سبب میشه.
حالا چرا ما ازدواج میکنیم ؟ ازدواج یعنی پیدا کردن یک یار موافق و مناسب و همراه، برای پیمودن مسیر رشد و کمال، چونکه حرکت های تیمی به شرط داشتن یار موافق ، خیلی به موفقیت نزدیک تره.
بنابراین اگر عقیده ما اینه که ما اومدیم تا از طریق بندگی خدا به رشد و کمال برسیم ، باید یار ما هم همچین عقیده ای درستی داشته باشه وگرنه نمیتونه یار موافق باشه و چه بسا جای اینکه کمک کنه به حرکت ما در مسیر کمال آسیب بزنه و باعث کٌندی یا توقف ما بشه.
اما عقیده درست یعنی چی ؟ باور صحیح کدومه ؟بطور خلاصه عقیده صحیح یعنی باور داشته باشیم عالم خدایی داره و ما بیهوده آفریده نشدیم ، همه چیز در دست خداست و همه ما نیاز مند اونیم ، همه خیر ها به دست اونه و اگه اون نخواد قادر نیستیم شری رو از خودمون دور کنیم، پیامبران از طرف این پروردگار مهربون اومدن تا راه سعادت و کمال  رو به ما نشون بدن و ما را از گمراهی دور کنن.عقیده صحیح یعنی اینکه بدونیم همه چیز به عالم مادی ختم نمیشه و پس از این جهان معادی هست، قیامتی و بهشتی و دوزخی.
سرنوشت ما در زندگی ابدیمون در زندگی موقت امروز ما در این جهان رقم میخوره.رفتار های خوب و بد ما در این عالم ثبت و ضبط میشه و خدا ناظر اعمال ما هست .گناه، معصیت نافرمانی خداوند باعث سقوط ما میشه و ما را از پاداش های الهی محروم میکنه و در مقابل عمل کردن به فرمان های الهی باعث صعود و اوج گرفتن ما میشه، انسان هر کاری کنه به خودش بر میگرده. وفاداری و خیانت، صداقت و دروغ ، محبت ظلم ، خیر خواهی و خودخواهی همه بازتابی داره که متوجه خود انسان میشه.
همسر آینده شما هرچه از عقیده صحیح تر و سالم تری برخوردار باشه شما زندگی آرامتر ، هدفمندتر و گوارا تری خواهید داشت.
اما سوال اینجاست که خیلی ها شاید در حرف مدعی باورهای درست و تشنگی حق باشند، اما از کجا بفهمیم راست میگویند ؟پاسخ اینجاست که میوه ی  عقیده ی صحیح و سالم ، رفتارهای ماست. یعنی عملکرد و رفتار های روزمره هرکس، برخورداری او را از عقیده ی درست یا نادرست روشن میکند.

همه این مقدمه ها رو گفتیم تا به اینجا برسیم که دوستی دختر و پسر ، حتی به قصد ازدواج ، ضعف و نا درستی عقیده را روشن میسازه.

وقتی پسری  حتی به قصد ازدواج پیشنهاد دوستی به دختری  بده این ضعف عقیده است. یعنی این که پسر باور نداره این رابطه مورد تایید و پسند خدا نیست. یعنی اینکه باور نداره این رابطه مورد طمع شیطان است.یعنی باور نداره که ابلیس قسم خورده که در خلوت با نامحرم او نفر سومه.یعنی باور نداره این رابطه با اون جاذبه ها و تمایلات دو جنس مخالف ، آن هم در اوج جوانی چه لغزشگاه بزرگی برای به دام گناه افتادنه ، یعنی ...

از آنجا که پیشنهاد دوستی را معمولا پسران میدن و پسرها از دختر ها چنین تقاضای دارن، به تمام دخترا هشدار میدیم : با توجه به چیزهای که گفتیم ، پسری که پیشنهاد دوستی و ارتباط قبل از ازدواج به شما می ده غالبا فرد مناسبی برای ارتباط و ازدواج نیست و از کسی که باورهای نادرست داره میتوان هر رفتار نادرستی را انتظار داشت.

4.خیانت در امانت

یکی دیگه از مواردی که بسیار باعث رنجش و آزار روحی میشه خیانته .
برای هرکسی سخته که بفهمه همسرش بهش خیانت کرده وقتی مردی میفهمه که همسرش با مرد دیگه ای در ارتباطه  و همسرش در نبود و غیبت او به او خیانت میکنه یکباره به هم میریزه. حتی اگر بفهمه فکر و حواس و قلب و دل و نگاهش به دنبال دیگریه ، تمام وجودش رو نفرت و خشم میگیره.
وقتی زنی میفهمه نگاه هرزه ی شوهرش مدام دنبال این و اونه ، وقتی که بفهمه به هر زن زیبای که دستش برسه مراوده و ارتباطی داره و ... به شدت از لحاظ روحی آزرده میشه و احساس میکنه تمام هستیش به باد رفته و بی وفای شوهورش اون رو از درون ویران میکنه.

انگاری همه ما فطرتا از خیانت بیزاریم.حتی کسایی که توی دوران مجردیشون احل معصیت و خیانت بودن دوست دارن با کسی ازدواج کنن که به هیچ وجه اهل خیانت نباشه و به زندگی مشترک وفادار باشه و حتی خیلی های توی صحبت های موقع خواستگاری خیلی واضح اعلام میکنن که از خیانت بیزارن و دغدغه ی این رو دارن کسی که به خواستگاریشون میاد یا به خواستگاریه کسی که میرن اهل خیانت نباشه.
همه ی این دغدغه ها ، رنجش ها و نفرتها ، طبیعیه. اما یه سوال اینجا مطرح میشه که : آیا احتمالش نیست کسی که امروز خیانت میکنه فردا به شما هم خیانت کنه ؟ آقای محترم آیا دختری که امروز در دانشگاه، یا محل کار ، خیابان ... دیدید و بهش پیشنهاد دوستی دادین ، امانت پدرش نیست ؟ آیا پدرش از رابطه شما با دخترش راضیه ؟ کسی امانت داره که از هر امانتی با اجازه صاحبش بهره ببره !
دختر خانم محترم، شما امانت پدر و مادرتی، آیا جواب مثبت دادن به پسری که به شما پیشنهاد رابطه و دوستی و گفت و گوی بیرون رفتن و رفتن به کافی شاپ و صرف شام و .. میده، مصداق خیانت در امانت و بهره بردن بدون اجازه ی صاحب امانت نیست ؟
چرا این پسر به خونه ی شما زنگ نمیزنه و از پدرتون سوال نمیکنه که «آقای فلانی، من امروز دخترتون رو دیدم و ازش خوشم اومده میخوام یه مدت باهاش دوست باشم اگه تفاهم و تناسب داشتیم ازدواج کنیم»؟آیا این دوستی ها که معمولا پنهونی و بدون خبر داشتن و رضایت الدین به وجود اومده و ادامه داره خیانت در امانت نیست ؟در این مورد فکر کنید که آیا این پسری که به شما پیشنهاد دوستی میده ، فرد امینیه و اهل خیانت نیست؟ چه تضمینی هست که کسی که کسی که همچین باور رفتار و عملکردی داره پس از شما و حتی پس از ازدواج با شما به یکی دیگه پیشنهاد نده ؟ آیا باید از قول و قرار هاش اونو بشناسیم یا از رفتارش ؟
یه نکته اینجا مطرحه. ممکنه پسری بگه «من با دختری دوستم خانوادش هم خبر دارن و راضی هستن.» بسیار خوب، اما خدا چی ؟ این دختر از نظر بالاتر و عمیق تر امانت خداس و همه چیز ملک خداس. آیا خدا هم اجازه میده با این دختر مدتی دوست باشی بگی بخندی بشنوی و ... ؟

5.ایجاد زمینه گناه و نفوذ وسوسه ی شیطان

شیطان موجودی واقعی (البته نامرئی) است. افسانه و خیال نیست. موجودی واقعیه که طبق فرمایش صریح خدا در قرآن مدام انسان رو وسوسه میکنه تا اون رو به گناه نافرمانی و آلودگی بکشونه.و هرچی یه نفر بیشتر تلاش کنه پاک و درست تر زندگی کنه و آلوده ی گناه نشه ، شیطان طمع بیشتری بهش داره. شیطان برای فریب دادن و به گناه واداشتن کسی، دامها، حیله ها و فریبهای زیادی داره، شناخت این تله ها و نیرنگ ها و اساسا دشمن شناسی، در موفقیت انسان بسیار موثر است.
از جمله دامهای قطعی و حتمی شیطان در خلوت با نا محرم است ابلیس سوگند خورده است که هر جا دختر و پسر (زن و مرد) نامحرمی خلوت کنن قطعا نفر سوم شیطان خواهد بود. از طرفی یکی از حیله ها و نیرنگ های شیطان برای آلوده کردن انسان اینه که انسان رو کم کم پیش میبره و قدم به قدم اون رو به گناه میکشونه. وقتی به دختری یا پسری میگی این رابطه مورد طمع شیطانه و زمینه سازه لغزش و گناهه یکی یا هردوتاشون اصرار دارن که این رابطه ای پاک و گفت و گوی ساده اونم هم به قصد ازدواجه و تاکید میکنن : « ما قصد بدی نداریم و صرفا میخوایم با کمی رفت و آمد و گفت و گو، از هم شناخت پیدا کنیم که به درد ازدواج با هم میخوریم یا نه»واقعیت اینه که شیطان از همین توجیح استفاده میکنه و کم کم شما رو سست میکنه.

دختر و پسر عزیز ، به قول ونیت و تصمیم شما اصلا شک و تردیدی نیست. شما خوبین ولی شیطان بد ! به شما بد بین نیستم ولی به شیطان بسیار سوءظن دارم.من عقیده ندارم که شما از اول نیت ناپاکی دارید، هرگز ! ولی شیطان هیچ وقت خیر شما رو نمیخواد و شما با نیت پاک خودتون توی دام شیطان میفتید.

_دختر و پسری دوستی پاک خودشون رو شروع میکنن، روی صندلی های دانشکده نشستن و با هم صحبت میکنن : از عقاید، سلائق ، روحیات و نقاط ضعف و قدرت خودشون میگن. امروز، فردا، پس فردا. آروم آروم در صحبت ها راحت تر میشن . یکم صمیمی تر میشن. گاهی یکی به شوخی چیزی میگه و اون یکی میخنده . حیا اندک اندک کمتر میشه. حالا پیشنهاد بعدی خوردن چیزیه، قهوای،نسکافه ای و  ... کم کم صمیمی تر میشن و شوخی ها و خنده هاشون بیشتر میشه، یکی اظهار محبت و علاقه میکنه. شاخه گلی میخره کادوی میخره و تقدیم میکنه، روابط گرمتر شده، صمیمیت بیشتر شده، با هم میرن بیرون ، کنار هم توی تاکسی نشستن، بدشونم نمیاد برخوردی ولو مختصر داشته باشن. حیا بازم کمتر میشه، گاهی دستشون به هم برخوردی داره، کم کم یکی شیطان به یکی این جسارت رو میده که بگه "میخوام دستت رو بگیرم، البته قصد بدی ندارم"و ...
اغلب اونای که به گناه آلوده شدن هیچ وقت از اول قصد ارتکاب گناه رو نداشتن و صرفا میخواستن رابطه ای پاک داشته باشن.
_حقیقت تلخ :دختری نزد مشاوری میره و کمک میخواد قصش از این قرار بود :
«حدود دو سال پیش با پدر و مادرم جرو بحث و مشاجره ی شدیدی داشتم. در نهایت از اونها قهر کردم و به قولی خرجم رو جدا کردم. طبقه بالای خونه ی ما یک اتاق و سرویس بهداشتی کوچیک بود.رفتم بالا و اصلا با پدر و مادرم کاری نداشتم. می اومدم پاین غذا رو میبردم بالا و دیگه هیچی.رابطم با والدینم صفر بود. اونها هم رنجیده خاطر بودن ولی اعتنای نداشتم. حتی از اذیت کردنشون لذت هم میبردم. اما تنهای اذیتم میکرد. یک گوشی تلفن واسه خودم بردم طبقه بالا. این طرف و اون طرف زنگ میزدم ولی حرفی نمیزدم، اگه پسر جونی گوشی رو بر میداشت گوشی رو نگه میداشتم و حرفی نمیزدم(اون زمان خدمات نمایشگر شماره در مخابراط فعال نبود و امکان شناسای وجود نداشت)کم کم جراتم بیشتر شد تا پسر جوانی گوشی رو بر میداشت خیلی آهسته باهاش حرف میزدم، حدود چهار ماه گذشت .کم کم با پسری رابطه ام جدی تر شد. حالا راحت و بلند باهاش صحبت میکردم. اون موقع فقط قصدم این بود که از تنهای در بیام.همین.ولی آرام آرام علاقه مند شدم انس گرفتم ، وابسته شدم ، دوسش داشتم. برای اولین بار بهم پیشنهاد داد که با هم بریم بیرون منم قبول کردم.رفتیم پارک.کم کم صمیمی تر شدیم هر روز با هم میرفتیم بیرون. منو به خونش دعوت کرد و منه احمق قبول کردم ... حالا مشکلم اینه که چهار ماهه که حامله ام. نه پدرم میدونه نه مادرم. دوست پسرم هم زده زیر همه چیز و به هانه ای خودشو گم و گور کرده و اصلا جواب تلنم رو هم نمیده، شما رو به خدا بگید  من چیکار کنم ؟! »

دقت کنید این دختر اصلا دختر بدی نبود. باور کنید نبود.اما شیطان که خیلی فریبکاره اونو قدم به قدم پیش برد. اگر روز اول که به اون پسر زنگ زد بهش میگفتیم این رابطه غلطه چه بسی هزار تا دلیل و توضیح می آورد که «قصد بدی ندارم،برای تفریح،برای رفع تنهایی، یک ارتباط تلفنی،پاک،به قصد ازدواج ... حواسم هست و ...»
باید قبول کنیم رابطه دختر و پسر هرچند هم با نیت های پاک هم شروع بشه، مورد طمع شیطانه و زمینه ساز لغزش و گناه فراوان منتها به تدریج و آرام آرام.
هیچ زمان فکر نکردید زمانی که حضرت یوسف علیه السلام با زلیخا تنها شد و زلیخا به یوسف پیشنهاد ارتکاب گناه داد، چرا یوسف شروع به اصلاح و ارشادش نکرد ؟ مگه اون پیامبر نبود و پیامبر برای ارشاد مردم نیومدن ؟بله، ولی اونجا(خلوت با نامحرم)جای هدایت و راهنمایی نیست،بلکه یوسف فرار کرئ.قهرمان اخلاق و پاکی و تقوا، با همه¬ی قدرت و توان روحی عالیش و معنویت فوق¬العادش،فرار کرد.از موضع گناه فرار کرد.حالا چرا ما خودمون رو با انتخاب خودمون در معرض لغزش و گناه قرار میدیم و تدارک دوستی با جنس مخالف رو میبینیم ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.